لطیفه ها و طنزهای شیرین در مورد ازدواج و زناشویی

لطیفه ها و طنزهای شیرین در مورد ازدواج و زناشویی

زن ذلیلی!

از یکی پرسیدند: زن ذلیلی چیست؟ گفت: همان چیزی که بالا شهری ها به آن می گویند: تفاهم!

خوشبخت ترین زن!

زنی از زن دیگری پرسید: به نظر تو خوشبخت ترین زن دنیا چه کسی بوده است؟ گفت: حضرت حوّا. پرسید چرا؟ گفت: برای اینکه نه مادر شوهر داشت و نه خواهر شوهر!

ایجاد کار!

شخصی از «برنارد شاو» پرسید: برای ایجاد کار در دنیا بهترین راه چیست؟ شاو پاسخ داد: بهترین راه این است که زنان و مردان دنیا را از هم جدا کنند و هر دسته ای را در جزیره ای جای دهند، آن وقت خواهید دید با چه سرعتی هر دسته شروع به کار خواهند کرد. آن شخص پرسید: چه کار؟ شاو گفت: کشتی ها خواهند ساخت که به وسیله ی آن هر چه زودتر به یکدیگر برسند!

فوتبال زن ها!

می دونین چرا خانم ها کمتر فوتبال بازی می کنن؟ چون کمتر پیش میاد که یازده تا خانم راضی بشن که هم زمان یه جور لباس بپوشن!

قربانی ازدواج!

در زمان ها ی قدیم در محراب معابد، مراسم «قربانی» کردن آدم را انجام می دادند و در زمان حاضر در محراب کلیساها مراسم «ازدواج» آن ها را انجام می دهند!

مثل خود من!

ازدواج به هر حال چیز خوبی است، اگر زن خوبی گیرتان آمده باشد، خوشبخت خواهی شد و اگر بد از آب درآید، فیلسوف می شوی، مثل خود من!

ماموریت سه ساله!

زنی به دوستش که مدت ها او را ندیده بود رسید و گفت: از بد شانسی، وقتی عروسی کردم، شوهرم به ماموریت یه ماهه رفت، اما من از فرصت استفاده کردم و یک دوره ی کامل آشپزی را دیدم. دوستش پرسید: خوب وقتی شوهرت آمد و دست پخت تو را دید چه کرد؟ گفت: هیچی، این دفعه به ماموریتی سه ساله رفت!

امان از دست خانومامون!

اگه تیپ بزنیم بریم سر کار، می گن: ببینم با کی قرار داری؟

اگه لباس معمولی بپوشیم، می گن: تو اصلاً سلیقه نداری!

اگه زیاد بگیم دوستت دارم، می گن: باز چه نقشه ای تو سرته؟!

اگه نگیم دوستت دارم، می گن: پای کس دیگه وسطه!

اگه زیاد بهشون زنگ بزنیم، می گن: به من اعتماد نداری!

اگه زنگ نزنیم، می گن: انگار سرت خیلی شلوغه!

اگه تو خونه زیاد بخندیم، می گن: دیوونه شدی!

اگه کم بخندیم، می گن: بخت النصر!

اگه شام بخواهیم، می گن: فقط فکر شکمشه!

اگه شام نخواهیم، می گن: ذلیل مرده! شام با کی کوفت کردی؟!

زن و مرد بهشتی!

زمانی زنی به شوهر خود گفت: قسم به خدا که ما هر دو اهل بهشتیم. شوهر گفت: این سخن را از کجا می گویی؟ زن گفت: شوهری در عالم از تو زشت تر و بد اخلاق تر نیست و من بر مصائب صبر می کنم و صابران اهل بهشت هستند و زنی در عالم از من زیباتر و بهتر نیست و تو برای این نعمت شکر می کنی و شاکران نیز اهل بهشت هستند!

هر که نقش خویشتن ببیند به آب!

مردی از نابسامانی اوضاع با زن خود صحبت می کرد و گفتگو را به اینجا رساند که پسرهایمان هر دو بزرگ شده اند و وقت آن است که آن ها را زن دهیم، ولی با این اوضاع و احوال نمی دانم چه باید بکنم. پسر بزرگتر که پنهانی به حرف آن ها گوش می کرد گفت: ای پدر! امسال برای یکی از ما دو تا زن بگیر و سال دیگر برای برادرم!

کتاب های خرافی!

مردی وارد یک کتاب فروشی شد و گفت: کتاب «مرد، رئیس خانواده» را می خواستم. فروشنده گفت: تشریف ببرید سمت چپ، قسمت کتاب های خرافی!

سیاست مردانه!

بعضی ها وقتی زنشون زیاد حرف می زنه می گن: این قدر حرف نزن، سرم رو بردی! بعضی دیگه که سیاست بیشتری دارند می گن: وقتی لب های قشنگت رو می بندی، صورتت خیلی جذاب تر و خوشگل تر می شه!

صرفه جویی!

خانمی برای خرید با شوهرش به فروشگاه رفتند. خانم هر چه دید و دلش خواست خرید و بسته های سنگین را هم به دوش شوهرش انداخت. آقا که از سنگینی بسته ها به نفس افتاده بود، از فروشگاه خارج شد و به خانم گفت: یک تاکسی بگیر تا بسته ها را با آن به منزل ببریم. خانم از روی دلسوزی گفت: نه عزیزم! لازم نیست. من خیلی برایت خرج تراشیدم لااقل پول تاکسی را صرفه جویی کنیم!

نتیجه ی ولخرجی!

مادر عروس از داماد پرسید: عروسی را در هتل می گیری؟ داماد گفت: عروسی را که نمی دانم، اما با این ترتیب که پیش می رود مجلس پاگشا را در زندان خواهیم گرفت!

عادت پسندیده!

بیش از چند روز از ازدواج یک جوان خسیس با دختر مردی ثروتمند نمی گذشت که شوهر با لحنی جدی به همسرش گفت: حالا که به سلامتی زن و شوهر شدیم، لازم است تمام عادت های دختر لوس و نازپرورده ی یک خانواده ی پولدار را کنار بگذاری، جز یک مورد را. زن با شوق و ذوق پرسید: کدام عادت؟ تازه داماد گفت: اینکه به طور مرتب از پدرت پول بگیری!

سریع ترین دوربین دنیا!

شرکت سونی سریع ترین دوربین دنیا را ساخت؛ این دوربین می تواند از خانم ها در لحظه ای که دهانشان بسته است عکس بگیرد!

موفّقیّت!

یک مرد موفق کسی است که بیشتر از آنچه همسرش خرج می کند درآمد داشته باشد و یک زن موفق کسی است که بتواند چنین مردی را پیداکند!

فرق آقا با خانم!

دقت کردی بیشتر چیزهای خوب خانم اند: خورشید خانم، مهتاب خانم، پروانه خانم، اما بیشتر چیزهای بد آقا هستند، آقا دزده، آقا گرگه، آقا سگه و …!

مخ مردها!

مرد: ببین خانم! توی روزنامه نوشته که مردها به طور متوسط در روز از پانزده هزار کلمه برای صحبت کردن استفاده می کنن ولی زن ها از سی هزار کلمه؛ دیدی ثابت شد که شما زن ها بیشتر حرف می زنید تا ما مردها! زن: هیچ هم اینطور نیست، در عوض ثابت شده که ما زن ها هر حرف رو باید برای شما مردها دوبار تکرار کنیم تا توی مخ شماها فرو بره!

برتری!

اولی: در منزل ما، حکومت با من است. من فرمان می دهم و زنم اطاعت می کند، مثلاً دیشب ساعت ۱۱ شب به زنم گفتم باید فوراً برای من آب گرم آماده کند و او در ظرف چند دقیقه آن را تهیه کرد. دومی: واقعاً که عجیب است، ولی تو آب گرم را در آن موقع شب برای چه می خواستی؟

اولی: آخر من عادت ندارم ظرف ها را با آب سرد بشویم!!

به خاطر پول!

مرد: قسم می خوری که مرا به خاطر پول هایم دوست نداری؟ زن: ده هزار تومان بده تا قسم بخورم!

شستن ظرف ها!

شوهر: چه کار می کنی عزیزم؟ زن: دارم شیر یا خط می اندازم اگر شیر آمد تو ظرف ها را می شوری، اگر خط آمد من می رم می خوابم!

تقسیم کار!

مرد اولی: خدا را شکر تو هم بالاخره ازدواج کردی. بگو ببینم از این وصلت راضی هستی؟ مرد دومی: آره، از همون اول کارهای خونه رو با هم تقسیم کردیم. اون امر می کنه من هم اجراء می کنم!

پای زنی در کار است!

مادری برای دیدار دخترش به خانه ی داماد رفت. دید دخترش گریه می کند. پرسید: عزیزم چرا گریه می کنی؟ گفت: شوهرم از خانه فرار کرده و نمی دانم کجا رفته. مادرش گفت: حتماً پای زنی در کار است! دختر گفت: همین طور است که می گویی، پای زنی در میان است. مادر عصبانی شد و فریاد زد این زن کیست؟ دختر گفت: مامان! خود شما هستید، شوهرم همین که شنید شما به اینجا می آیید از خانه فرار کرد!

انگشتر یادبود!

زن در حال احتضار و نزدیک مرگ بود که به شوهرش که کنارش نشسته بود گفت: عزیزم! تو حقیقتاً شوهر مهربان و فداکاری بودی. از تو می خواهم اگر روزی روزگاری خواستی زن بگیری انگشتر مرا به عنوان یادبود به انگشت زن آینده ات بکنی تا بدانم که مرا هیچ وقت فراموش نکرده ای. مرد در حالی که سعی می کرد خود را خیلی غمگین و ناراحت نشان بدهد گفت: نمی شود عزیزم… آخر انگشتر تو برای انگشت او بزرگ است!

رئیس خانواده!

از زنی پرسیدند: رئیس خانواده شما هستید یا شوهرتان؟

گفت: از جهت پول دادن شوهرم ولی از جهت خرج کردن من!

شوهر مورد علاقه!

دختر خانمی مشکل پسند، ضمن برشمردن صفات شوهر دلخواه خود گفت: من با مردی ازدواج خواهم کرد که خوب حرف بزند، هر وقت که بخواهم ساکت شود، خوب آواز بخواند، لب به سیگار یا چیزهای دیگر نزند، همه اش در خانه بماند و بیرون نرود و مرا با برنامه های متنوّع غافلگیر کند و سرگرم سازد. ظریفی که سخنان او را می شنید گفت: ولی دختر خانم! با این اوصاف چیزی که شما می خواهید شوهر نیست، «تلوزیون» است!

مادر زن!

اولی: مادر زن من روزی یک بار می آید به خانه ی ما. دومی: مادر زن من یک بار بیشتر نیامده. اولی: چقدر خوش شانسی! دومی: بله، ولی از آن زمانی که آمده هنوز نرفته!

فرق روز مادر با روز پدر!

روز مادر طلا فروشی ها شلوغه، روز پدر جوراب فروشی ها!

ازدواج با منشی!

خانمی در دادگاه رو به قاضی کرد و گفت: آقای قاضی! من مطمئنم شوهرم می خواهد با منشی اش ازدواج کند. قاضی گفت: خانم شما مطمئنید؟ خانم گفت: آخه من هم قبلاً منشی اش بودم!

حساب بانکی!

پدر دختر: آقا شما در دختر من چه دیده اید که به خواستگاری او آمده اید؟ خواستگار: در دختر شما هیچی، ولی در حساب بانکی شما چیزهایی دیده ام!

اعجاز و کرامت!

زیاد حرف زدن خانم ها اعجاز و گوش دادن مردها کرامت است!

شرط ازدواج!

زنی به برناردشاو گفت: من سنّم پنجاه سال است و ثروتم بیست میلیون لیره، می خواهم با شما ازدواج کنم، آیا حاضری؟ برناردشاو گفت: اگر می توانستی ارقام سن و ثروت خود را عوض کنی حاضر بودم با شما ازدواج کنم!

قانون مشروطه!

بهاء الواعظین معروف می گوید: در ابتدای مشروطه به خانه می رفتم، پیرزن و دختر جوانی در آن جا بودند. پیرزن پرسید: منظور از مشروطیت چیست؟ گفتم قوانین جدید. گفت: مثلاً چه؟ مرا شوخی گرفت و گفتم: مثلاً دختران جوان را به مردان پیر دهند و زنان پیر را به جوانان. دختر گفت: این چه فایده ای دارد؟ پیرزن بلافاصله گفت: ای بی حیا! حالا کار تو به جایی رسیده که به قانون مشروطه ایراد کنی؟!

زمستان عمر!

ملا النصرالدّین در پیری به فکر زن گرفتن افتاده بود، یکی از دوستانش ملامتش کرد و گفت: حالا وقت آن است که به فکر آخرت باشی، زن تازه گرفتن چه مناسبتی دارد؟ ملا گفت: در زمستان، احتیاج به آتش، بیشتر از سایه ی فصول است!

محبت شغلی!

زن با عصبانیت رو به شوهرش کرد و گفت: تو اصلاً به من توجه نداری، کمی از همسایه مان که باغبان است یاد بگیر. هر وقت می خواهد زنش را صدا بزند می گوید: «گل نرگسم بیا». مرد که دل خوشی از زنش نداشت و شغلش هم آهنگری بود گفت: باشد من هم نسبت به شغل خودم تو را صدا می زنم و از فردا صبح زنش را اینطور صدا می زند: «ای مته ی قلب من بیا، ای سوهان روحم بیا، ای پتک و چکش مخم بیا»!

تجدید فراش!

مردی تعریف دو زنی را کرد. شخصی به هوس افتاد و زنی دیگر خواست، دید که بسیار بد می گذرد و همیشه گرفتار نزاع است. به نزد آن مرد آمد و گفت: به سخن تو زن دیگری گرفتم و کار من پریشان شده است. گفت: خدا پدرت را بیامرزد! من که دو زن دارم یکی از آن ها در اصفهان است و دیگری در شیراز. و خود من در حال حضر در تهران هستم لذا بر من خوش می گذرد و تو می خواهی که در یک ولایت دو زن داشته باشی و خود هم در آن ولایت باشی، محال است!

راه تشخیص اسکلت زن از مرد!

سؤال: اگر اسکلت انسانی پیدا شد، از کجا باید فهمید که متعلق به زن است یا مرد؟ جواب: خیلی ساده است، به استخوان فک نگاه می کنیم، اگر ساییده شده بود و از آن بسیار استفاده شده بود، معلوم است که متعلق به یک زن است و اگر چنین نبود متعلق به مرد!

بزرگترین عیب!

دو مرد درباره ی زن هایشان صحبت می کردند، یکی از آن ها گفت: بزرگترین عیب خانم من پر حرفی اوست. چون درباره ی یک موضوع، ساعت های متوالی حرف می زند. دومی گفت: ولی زن من احتیاجی به موضوع معیّنی ندارد، همین طور ساعت ها حرف می زند!

تعداد بازید: 1405     تاریخ ثبت: 1393/03/06

پیشنهاد ما به شما