😱تباهی زندگی😱

😱تباهی زندگی😱 http://www.darkenareto.ir🌷🌷
سلام دوستان گلم

پدرم شش زن داشت ومادرم زن هفتم او بود.مادرم فبلا ازدواج کرده بود.شوهرش در یک درگیری کشته شده بود و بعد همسر برادرشوهرش شد.قبل ازبه دنیا آمدن من،مادرم از پدرم سر پول شکایت کرده بود.پدرم پولش را بالا کشیده بود .شکایت نتیجه داد ومادرم پولش را پس گرفت .این دلخوری باعث شد که پدرم هرگز سراغ ما را نگرفت و پیش مادرم که همسر هفتمش بود نیامد. زندگی من تکان دهنده است با این عمرکم  شاهد ماجراهای عجیب و غریبی در زندگی ام بوده ام .چهارساله بودم که مادرم به سرطان سینه مبتلا شد وهفت ساله داشتم که فوت شد.من ماندم و یک خواهراز شوهر سابق مادرم و یک برادر از پدرم من.برادرم سرباز بود وخواهرم در مزرعه های مردم کار می کرد و خرج ما را می داد.پدرم هرگز سراغی ازما نگرفت با این که مردم توصیه می کردند .به ما سر بزند ولی زیر بار نمی رفت.کلاس اول راهنمایی بودم که خواهرم ازدواج کرد.شوهرم مرد خوب یاست تحصیل کرده و مهربان و من مجبوربه ترک تحصیل شدم.

خانه داری را یاد گرفتم به خاطربرادرم،چاره ای نداشتم باید او را سرپرستی می کردم .اوایل رفتارش با من خوب بود ولی کم کم شروع به کتک زدن کرد.دوستانش را به خانه می آورد ومشروبات الکلی مصرف می کرد.بچه های دیگرپدرم هم با من خوب نبودند هرگزبه من اعتماد نکردند در حالی که دختر سر به راهی بودم اهل نمازوبا حجاب.اجازه رفت وآمد نداشتم .دوستانم را بیرون می کردند و آبروی مرا می بردند اصلا وجود من برایشان اهمیتی نداشت.پنج ماه پیش تصمیم به فرار گرفتم .دوستم گفت یکی از فامیل های او خلافکاراست ومی تواند مرا به تهران برساند اسمش داریوش بود.ساعت سه نصف شب فرار کردیم و ابتدا به اهواز آمدیم .بیست ونه ساله بود سه دخترداشت و همسرش ازاوجدا شده بود چون داریوش سالها زندانی بود.به من اظهار عشق و محبت وعلاقه می کرد.قبول کردم وبا او صیغه نامه دائمی بستم.اتاقی کرایه کردیم و حدود دوماه آنجا بودیم .بعد فهمیدم خانواده ام شدیدا دنبالم هستند مجبورشدیم به تهران بیائیم .وسائل خانه رابه کسی سپردیم ساکی برداشته وآواره شدیم.

سه ماه ترک موتور این وروآن ور وخانه رفقایش بودیم.راضی بودم چون دوستش داشتم.نه معتاد بود نه بد اخلاق ،مودب و آرام آنچه که آرزو داشتم شوهر آنیده ام داشته باشد.ماشینی کرایه کردیم راننده را به سمت بیابانها کشیدیم که ازاو سرقت کنیم .ناگهان ماشین پنچر شد.سعی کردیم اورابا اسحله تهدید کنیم .فرار کرد وبه سمت جاده رفت ازترس این که الان کمک کوله پشتی هایمان رامحکم کردیم ودویدیم از چهاربعدازظهر تا هفت صبح بدون آب وغذا.سرجاده  رسیدیم .ماشین گرفتیم که به سمت دزفول برویم .باز هم او را ازطریق بیابان راهنمایی کردیم .شوهرم جلو نشسته بود ومن عقب.شوهرم دستش راروی سویچ گذاشت ومن اسلحه را از پشت روی گردن راننده گذاشتم .خواستم بگذاریمش صندوق عقب چاق بود وجایش نشد.داریوش ولش کرد برود ولی من از ترس این که سریع به پلیس ها برسد وما را لو بده با تیربه پایش زدم.مجددا ازترس جلوی ماشین را گرفتم و با تهدید واسلحه خودمانرا به شوش رساندیم .با اسحله راننده را پیاده کردیم پولهایش را برداشتیم البته مبلغ کمی بود...ادامه دارد.

تعداد بازید: 1368     تاریخ ثبت: 1395/11/16

پیشنهاد ما به شما